علتی بتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذو دلال
از دل و از دیدهات بس خون رود
تا ز تو این معجبی بیرون شود
علت ابلیس انا خیری بدست
وین مرض در نفس هر مخلوق هست
هر که نقص خویش را دید و شناخت
اندر استکمال خود ده اسپه تاخت
علتی بتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذو دلال
از دل و از دیدهات بس خون رود
تا ز تو این معجبی بیرون شود
علت ابلیس انا خیری بدست
وین مرض در نفس هر مخلوق هست
هر که نقص خویش را دید و شناخت
اندر استکمال خود ده اسپه تاخت
زان نمیپرد به سوی ذوالجلال
کو گمانی میبرد خود را کمال
بر بلیس و دیو از آن خندیدهاى
که تو خود را نیک مردم دیدهاى
بر دکان هر زرنما خندان شدهست
ز آنکه سنگ امتحان پنهان شدهست
نازنینی تو ولی در حد خویش
الله الله پا منه زاندازه بیش
فتنهی تست این پر طاووسیت
که اشتراکت باید و قدوسیت