آموزگار

فرهنگی . اجتماعی . سیاسی . مذهبی

آموزگار

فرهنگی . اجتماعی . سیاسی . مذهبی

جای دوست، جای دشمن

بینش انسان به جهان بیرونی بنا بر نظر گروهی از انسان شناسان ساختارگرا و در راس آنها کلود لوی استروس، بر اساس تقلیل واقعیت های پیوستاری (continuum) بیرونی که برای نظام شناختی ما انسان هاغیر قابل «دریافت» و در نتیجه غیر قابل «تجزیه و تحیل» وبه همین دلیل نیز فاقد کارایی برای ایجاد انگیزش های رفتاری – کنشی هستند، به واقعیت های دوگرایانه(dichatomic) و یعنی به ایجاد تقابل میان دو شکل از واقعیت بیرونی است که در نظر آن بر اساس تضادشان با یکدیگر فهمیده شوند. برای نمونه تقسیم میلیونها رنگ به دو رنگ «سیاه» و «سفید» و شناخت و نام گذاری بر سایر رنگ ها بر اساس آن دو رنگ اولیه. از اینجا لوی استروس به مفهوم مثلث خود نیز می رسد زیرا معتقد است که عامل سومی نیز وارد عمل می شود که با ایجا یک مثلث نسبت به دو عامل اولیه انعطاف و قابلیت بیشتری را برای درک جهان ایجاد می کند برای نمونه در مثال فوق، رنگ «خاکسری» عامل «میانی» و سوم است که در موقعیتی بین سیاه و سفید قرار می گیرد.

این امر در مورد تمام مفاهیم و واقعیت های جهان محسوس صادق است. بنابراین سازوکار دریافتی ، بازنمایی، ادراکی، تحلیلی و سرانجام رفتاری – کنشی انسان ها در رابطه با جهان بیرونی و در چرخه های بی پایان دائما در حال تقلیل دادن یا «قابل فهم » کردن جهان به آن چیزی است که «فکر می کند» جهان هست و نه آن چیزی که «جهان در واقعیت هست» . این یک بحث شناختی – فلسفی را به وجود می آورد که در اینجا مجال وارد شدن به آن نیست، اما برای پاسخ به این پرسش که چرا ما «دوست» یا «دشمن» برای خود می سازیم، از نقطه نظر انسان شناسی و جامعه شناسی، اشاره به آن ضروری بود.
با این وصف باید بلافاصله اضافه کرد که نظریه استروسی تقلیل دوگرایانه جهان، به وسیله نظریه های تفسیری – شناختی از یک سو و نظریه های جامعه شناسانه گوناگونی که با عنوان «نظریه های بازی» و همچنین نظریه های «صحنه پردازی» مطرح شده اند به زیر سئوال رفته است. و نظریات جدیدتر با حرکت از اصل محوری «سلطه» و «قدرت» به مثابه عامل اساسی «اجتماع بودگی » و «اجتماع شدگی» در انسان، مفاهیمی چون «استراتژی» و به خصوص «دستکاری» (manipulation) را مطرح کرده اند که منظور از آنها در نهایت آن است که تغییر، تقلیل، تحریف ، واژگونی ، بازی های نمادین و نشانه شناختی با «واقعیت» بیرونی می توان تا حد تخریب کل این واقعیت و تبدیل آن به یک امر «مبهم» یا فازی(fuzzy) پیش رود که بنا بر مورد باز سازی می شود و به کار گرفته می شود. در این نوع از نظریه ها( و البته در نظریه های قدیمی تر کارکردگرایانه همچون در نزد دورکیم) ست که دو مفهوم دگر دوستی (altruism) و بیگانه ترسی(xenophobia) و یا به اصطلاح رایج تر و در زبان عادی «دوست یابی» و «دشمن تراشی» بسیار مطرح شده اند.
اما پرسش اساسی با توجه به تجربیات حوزه قدرت به معنای خاص آن ( قدرت های سیاسی، دولت ها و حکومت ها ) یا معنای عام آن ( هر نوع اقتدار و اراده و سلطه در رده بندی های اجتماعی – بیولوژیک آن اعم از سن، جنسیت، موقعیت اجتماعی و...) و همچنین با توجه به تجربه مطالعات اتنوگرافیک (مردم نگارانه) و مطالعات پیمایشی و کیفی در هر دو حوزه انسان شناسی و جامعه شناسی که حوزه جدیدتر مطالعات فرهنگی( مطالعه بر اشکال و مفاهیم زندگی روزمره) نیز بدان اضافه شده است، به ما نشان می دهد که می توان ترکیبی از ایده ساختارگرایانه دوگرایی تقلیل دهنده استروسی و نظریه های بازی و استراتژی قدرت به دست آورد و این کاری است که عمدتا در حوزه شناخت شناسی در نظریه های تبارشناسانه فوکویی و در نظریه جامعه شاسانه بوردیویی انجام شده است. این ترکیب در حوزه عملی میان فرایندهای شناختی فردی – اجتماعی از یک سو و حوزه های زبانی – استیلایی از سوی دیگر به انجام می رسد. ماکس وبر، نهاد دولت را به انحصار در آوردن خشونت مشروع در جامعه تعریف می کرد، و شاید بتوان این تعریف را در موقعیت کنونی جهان به انحصار در آوردن خشونت نمادین در تعبیر بوردیویی آن تعریف کرد. در واقع یکی از اساسی ترین سازوکارهای قدرت در تمام اشکال نهادینه شده و یا مبهم آن، کنترل زبانی و در کنار آن کنترل کالبدی اعضای جامعه است. این دو نوع از کنترل طبعا با دو شکل اساسی موجودیت انسانی در جهان انطباق دارد که عبارتند از اندیشه (زبان) و کنش (کالبد). فرایندهای مفهوم سازی در چارچوب مبحث کنترل زبانی قرار می گیرند که گاه در علوم سایسی به آنها با تاکید بر مفاهیمی چون ایدئولوژی و ایدئولوژیزه کردن نام برده می شود. التبه شکی نیست که ایدئولوژی در این مفهوم مجموعه ای زبانی است که که فرایند های رمز گذاری (codification) در آن اتفاق افتاده است و به ایجاد گفتمان های ویژه می انجامد که می توان به آنها بنا بر مورد «گفتمان سیاسی»، «گفتمان جنسی»، یا هر گفتمان دیگری نام داد. سیستم های سیاسی از مفهوم سازی ها و گفتمان ها برای ایجاد تقابل های دگردوستی و بیگانه ترسی استفاده می کنند و این امری نیست که به نوع قدرت ربطی داشته باشد، بلکه بنا بر شکل و نوع قدرت ( دموکراتیک، غیر دموکراتیک، توتالیتر، سنتی پدر میراثی ، پادشاهی ، ... ) شکل و سازوکارهای آن و البته میزان کارایی آن در کنترل اجتماعی(زبانی و کالبدی) تغییر می کند. در یک کلام نیز تجربه نشان داده است که کاراترین سیستم ها برای کنترل دراز مدت سیستم های دموکراتیک هستند هر چند در کوتاه مدت به نظر برسد که در آنها با نوعی آشفتگی روبرو هستیم، و غیر کارا ترین سیستم ها در این زمینه سیستم های غیر دموکاتیک هستند به ویژه در دراز مدت ولو آنکه در کوتاه مدت موثر به نظر برسند.
سرانجام باید به این نکته اشاره کرد که فراتر از واژگان ما امروز در جهانی زندگی می کنیم که در آن نشانه ها و به ویژه نشانه های تصویری هستند که با جریان های گوناگون خود ، بر ناخود آگاته ها و از آنجا بر رفتارها اندیشه ها تاثیر گذاری می کنند و این امر باز ما را به این نکته می رساند که کنترل خشونت نمادین ( برای مثال کنترل رسانه ها در عام ترین معنای آن) در پهنه های اجتماعی است که می توان امورز به عنوان بزرگترین عامل تضمین قدرت به کار رود. در حالی که شکل ظاهری قضیه از یک دیدگاه کلاسیک در تعریف قدرت حرکت می کند که در آن «زور» در شکل فیریکی آن یعنی سلاح تعریف می شود. با این وصف سلاح نیز نقش خود را دارد اما بیشتر از آنکه این نقش نقشی درجه یک باشد، نقشی درجه دو است که خود به صورت نمادین عمل می کند و نه به صورت واقعی. شاید تنها ذکر یک مثال در این مورد کافی باشد: در اختیار داشتن بمب هسته ای و قدرت مخرب آن از جنگ جهانی دوم تا امروز بیشتر در حوزه نمادین عمل می کند تا در حوزه واقعی، زیرا همه قدرت هایی که به این سلاح دستیابی دارند به خوبی آگاهند که شروع یک جنگ جهانی هسته ای به معنای نابودی کره زمین و شاید حتی نابودی نوع بشر است با این وصف این امر چیزی از گفتمان های تسلیحاتی و جنگ و تنش بر سر دستیابی به این سلاح ها نمی کاهد.
در نهایت باید گفت که سطوح شناختی چه در قالب تصویری و چه در قالب های کلامی و زبانی با فرایندهای تقلیل دهندگی که ایجاد می کنند در واقع در پی پاسخ دادن به یک نیاز اجتماعی که همان اجتماع بودگی یعنی حفظ قدرت و انسجام اجتماعی برای توانایی به زیستن با یکدیگر در کم ترین حد خشونت است پاسخ می دهند، اما شرایط جهانی شدن یعنی غلبه کامل اقتصاد نولیبرلی بر این فرایند سبب آن شده است که منطق پول و سود مادی در همه اشکال آن بر تمام منطق های دیگر غالب شده و تمام اشکال زبانی و رفتاری را وادار به تعریف و قرار گرفتن در مواضعی کند که به ناچار باید بنا بر آن منطق تعریف شوند و همین امر موقعیتی بسیار خطرناک را در جهان ساخته است که در آن می توان به سادگی و با اتکا بر برساخته های زبانی و تصویری و دستکاری افراد در رفتارها و اندیشه هایشان ، «دوست» و «دشمن» ساخت و با این «ساخت» ها به اهدافی که در مقام نخست اهداف سودجویانه و اقتصادی هستند ، دست یافت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد